یاد بگذشته به
دل ماند و دریغ... نیست یاری که
مرا یاد کند! دیده ام خیره
به ره ماند و نداد... نامه ای تا دل
من شاد کند! خود ندانم چه
خطایی کردم... که ز من رشته
الفت بگسست؟! در دلش جایی
اگر بود مرا... پس چرا دیده ز
دیدارم بست؟! هر کجا مینگرم
باز هم اوست... که به چشمان
ترم خیره شده! درد عشقست که
با حسرت و سوز... بر دل پر شررم
چیره شده! گفتم از دیده
چو دورش سازم... بی گمان زودتر
از دل برود! مرگ باید که
مرا دریابد... ورنه دردیست که
مشکل برود! تا لبی بر لب
من می لغزد... می کشم آه که
کاش این او بود! کاش این لب که
مرا می بوسد... لب سوزنده آن
بدخو بود! می کشندم چو در
آغوش به مهر... پرسم از خود که
چه شد آغوشش؟! چه شد آن آتش
سوزنده که بود؟! شعله ور در نفس
خاموشش...!
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
قدم رنجه فرمودین. منت سرم گذاشتین . تو وبم تشریف داشته باشین خوشحال میشم . نظربدین از نظراتون منو بقیه فیض ببرم . باعث افتخارمه که اومدین و سر زدین . بازم بیان و منو خوشحال کنین . Archivesمرداد 1391فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 AuthorsZelzeleh8RishterLinks
ردیاب خودرو
LinkDump
حمل ماینر از چین به ایران |